جدول جو
جدول جو

معنی شاه کرم - جستجوی لغت در جدول جو

شاه کرم
(کَ رَ)
دهی از دهستان رودشت بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان. دارای 71 تن سکنه. آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه صنم
تصویر شاه صنم
(دخترانه)
شاه زیبارویان، شاه (فارسی) + صنم (عربی)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه پری
تصویر شاه پری
(دخترانه)
شاه پریها، عنبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه پرک
تصویر شاه پرک
(دخترانه)
شاپرک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه تره
تصویر شاه تره
گیاهی خودرو با گل هایش ریز خوشه ای قرمز رنگ که مصرف دارویی دارد
شهترج، شیترک، شیطره، سرخیوس، هلیانه، شاه ترج، خامشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه پرم
تصویر شاه پرم
ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، شاه سپرغم، نازبو، ضومران، اسپرغم، شاه اسپرم، ونجنک، شاسپرم، اسفرغم، سپرهم، اسفرم، شاه سپرم، شاه اسپرغم، سپرغم، ضیمران، اسپرم، سپرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه ترج
تصویر شاه ترج
شاه تره، گیاهی خودرو با گل هایش ریز خوشه ای قرمز رنگ که مصرف دارویی دارد
شهترج، شیترک، شیطره، سرخیوس، هلیانه، خامشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه پرک
تصویر شاه پرک
پروانه، حشره با بالهای رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه سپرم
تصویر شاه سپرم
ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، سپرم، نازبو، شاه اسپرغم، ونجنک، شاه سپرغم، شاسپرم، شاه اسپرم، اسفرغم، ضومران، اسپرغم، اسفرم، سپرغم، سپرهم، ضیمران، اسپرم، شاه پرم برای مثال بوستان افروز بنگر رسته با شاه سپرم / گر ندیدستی خط قوس قزح بر آسمان (ازرقی - ۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل کرم
تصویر اهل کرم
سخاوتمندان، جوانمردان
فرهنگ فارسی عمید
قریه ای است هفت فرسنگ بیشتر شمالی اسپاس، (فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 220)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ده مخروبه ای است از بخش حومه شهرستان نائین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ کَ رَ)
سخی. کریم. (آنندراج). جوانمرد. سخی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
ارش بزرگ که معادل پنج ارش از سر انگشتان تا آرنج است. (فرهنگ نظام). شاه رش. ارش. باز. بازه. باژ. باع. رش و قلاج. (برهان قاطع). و رجوع به شاه رش و ارش شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
مرکب از: شاه + وش پسوند اتصاف، چون شاه. همانند شاه در بزرگی و ممتازی:
هر آن کس که شد در جهان شاه وش
سرش گردد از گنج دینار کش.
فردوسی.
پسر بد مر او را گرانمایه شش
همه راد و بینادل و شاه وش.
فردوسی.
یارب آن شاه وش ماهرخ زهره جبین
درّ یکتای که و گوهر یکدانۀ کیست.
حافظ.
، پادشاهی و سلطنتی، دوشیزه و باکره و بکر. (ناظم الاطباء). دو معنی اخیر جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(بُ)
نام برجی از قلعۀ اکبرآباد و شاه جهان آباد. (بهار عجم) (آنندراج). شه برج. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هَِ اَ مَ)
لقب ابوالفتح موسی بن ملک العادل ابوبکر بن ایوب. این لقب در تاریخ 625 ه. ق. بر روی اسطرلاب سوریا منقوش گردیده است. مؤلف جواهر السکوک نویسد: پس از مرگ ملک عادل ابوبکر هر یک از فرزندانش به ناحیه ای از متصرفی او رفتند. کامل محمد در مصر و ملک عظیم عیسی به دمشق و ملک اشرف موسی شاه ارمن به حلب رفت و شاه ارمن مزبور ممدوح قاضی کمال الدین ابن النبیه باشد. و مادح در قصیده ای گوید:
والشراب اصفر و احمر کنورات
شاه ارمن ذاملک بحال جمالوا.
رجوع به الالقاب الاسلامیه ص 353 شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پری. (از بهار عجم) (از آنندراج) :
کنی دمی که چو طاوس ساز جلوه گری
نظر گدای تو کی افکند به شاه پری.
میرزاعبدالغنی (از بهار عجم).
، عنبر. (شعوری ج 2 ورق 139) :
صبا چو کرد پریشان دو زلف دلجویش
ببوی شاهپری گشت بر دماغ سحر.
ابوالمعانی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(پَ هََ)
صورت دیگری از شاهسفرم است. رجوع به شاه اسپرم و شاهسپرم و شاه سپرغم شود
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
پروانه. شاپرک. (در تداول مردم قزوین) ، در تداول عوام، شب پره است و شب پره و شب کور خفاش است. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شب پره شود
لغت نامه دهخدا
به لغت دیلمی دلدل است. (فهرست مخزن الادویه). شال کشی
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قراء توابع لارستان فارس’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
مخفف شاه اسپرم است و آن ریحانی باشد کوچک برگ و عربان ضیمران خوانند. (برهان قاطع). رجوع به شاه سپرم شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
زردآلوی نوری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
دهی از بخش دره شهر شهرستان ایلام. دارای 448 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نوعی از مزامیر، (فرهنگ سروری) (شرفنامۀ منیری)، نوعی از ساز، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاد کام
تصویر شاد کام
فیروزمند، مظفر، کامروا، خوشحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه پرک
تصویر شاه پرک
شب پره، شب کور خفاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه سپرم
تصویر شاه سپرم
شاه اسپرم غم ریحان سبز
فرهنگ لغت هوشیار
پی در پی کشت گفتن بحریف آن گاه که خود را در بازی بدین وسیله فرصت ندهند که بازی دیگر کند و بازی قایم شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه نام
تصویر شاه نام
نام نوعی ساز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهسفرم
تصویر شاهسفرم
شاه اسپرغم ریحان سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه تره
تصویر شاه تره
((تَ رَ یا رِ))
شاهترج، گیاهی است از تیره کوکناریان که علفی و یکساله است (برخی گونه ها نیز دو ساله اند) ریشه اش سفید و ساقه بی کرک و برگ ها متناوب و دارای بریدگی های بسیار می باشد. گل هایش کوچک و سفید مایل به قرمز و دارای لکه های ارغوانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاه قام
تصویر شاه قام
شاه قایم، پی در پی کشت گفتن به حریف، آن گاه که خود را در بازی شطرنج زبون بینند تا بدین وسیله فرصت ندهند که بازی دیگر کند و بازی قایم شود
فرهنگ فارسی معین
نوعی علف صحرایی شبیه ارزن
فرهنگ گویش مازندرانی